هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » سید علی صالحی »ﻫ
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 16:57 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

باد می آمد یا نمی آمد نیم دانم
 اما دو کبوتر دلگیر
زیر سایبان شکسته ی بی حصیر
داشتند حرف می زدند
 یکیشان کمتر خسته خاموش
آن دیگری بی حواس پرگو بی پروا
هوا پر از تنفس تیغ و ردپای پرنده بود
 می گویند
 گربه های گرسنه هم خواب می بینند
داشتم چه می گفتم
ناگهان صدای سه تار کهنه شکست
یک نفر گفت
 تمام کودکان زنان و پیران خسته
باید در خانه بمانند
هوا آلوده است
شهر آدمی آسمان آلوده است
سه ماه و دو هفته و چند روز تمام بود
که دیگر باد نمی آمد
یادم آمد
یکیشان پر زده رفته بود
اما آن دیگری بی حواس پرگو بی پروا
داشت با خودش هنوز
 هنوز داشت با خودش حرف می زد
گربه
به سایه بان شکسته ی بی حصیر رسیده بود